كِزِي جرگ..پارت 2

گاه بايد بالا آورد هر انچه را ك در ذهنت ها و بار ها مرور ميكني

كِزِي جرگ..پارت 2

۵ بازديد

 

بعد از دختر سوم، بلاخره پسر دار ميشن و كلي خوشحال، آخه اون زمان پسر داشتن تو خونواده خيلي مهم بود..مادرم كه فكر ميكنه ديگه پسر زا شده... به اميد پسر، بچه هاي ديگه ايي مياره كه از قضا همگي دختر ميشن...چهار دختر ديگه، كه دوتاشون ، همون نوزادي فوت ميكنن. در مجموع ما شش فرزندهستيم، پنج دختر و يه پسر.

قبل از اينكه من به دنيا بيام خواهر بزرگم با پسر كدخداي روستا ازدواج ميكنه..يه ماه بعد از به دنيا اومدنم ، يه روز دومين خواهرم روژان، با عده ايي از دخترا، لب چشمه مشغول شستن ظرفها ست كه يكي از پسراي روستا كه دخترا واسش سرو دست ميشكوندن و پدر ثروتمندي هم داشته، سمت چشمه مياد كه به گوسفنداش آب بده كه يكي از گوسفندا پاشو روي سيني استكانا ميزاره و همه رو ميشكنه.دخترا شروع به فحاشي ميكنن، تنها كسي كه در سكوت شروع به  جمع كردن ظرفاي شكسته ميكنه روژانه. در اين حين يكي از استكانهاي شكسته  تو دستش فرو ميره و روژان از خوني كه مي بينه وحشت زده به گريه ميفته...در همين بحبوحه پسر يه دل نه صد دل عاشق خواهرم ميشه و علي رغممخالفت خونوادش بخاطر اختلاف طبقاتيمون كه از نظر مالي اونا خونواده ثروتمند و سرشناسي بودن با خواهرم ازدواج ميكنه...

خلاصه از زماني كه به ياد دارم ما تو خونه سه تا دختر بوديم و يه داداش، تمام كارهاي مربوط به منو خواهرم كه ژال، همينطور نظافت و آشپزي، با خواهرم ژيوان بود.

مادر مرتب در حال گليم بافي بود و بابا هم علاوه بر كشاورزي،كارگر بنايي هم بود،بابا مرد مظلوم و آرومي بود و بچه هاش رو خيلي دوست داشت. هرروز غروب كه از سركار برميگشت، محال بود دست خالي خونه بياد...ما اما دلخوشيمون به زمستونا بود كه، بزم نارنگي و پرتغال خورون داشتيم... با خواهرا و برادرم مينشستيم، پوست مي كنديم و پوست هاشو روي بخاري ميذاشتيم...بوي پرتغال  ميپيچيد تو فضاي خونه و سرمست از عطرش روزگار ميگذرونديم..دلمون با همين دلخوشي هاي كوچيك شاد بود.

اونموقع ها تو خونمون قالي نداشتيم، مامان با گليم خونه رو فرش كرده بود.

من تو دنياي كودكي خودم با نقش و نگار گليم ها خاله بازي ميكردم. عروسك پارچه ايي كه خواهرم برام درست كرده بود و برميداشتم، چادر سفيدمو سر ميكردم و وسط همون نقش و نگار گليم ها تو خيال خودم براي عروسكم مادري ميكردم...

 

به قلم"ماه نقره ايي"

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.